خالی

علوم تجربی هفتم -

فصل 3 علوم هفتم

مبینا ♡♡♡♡

علوم تجربی هفتم. فصل 3 علوم هفتم

جواب بدید تاج میدم

تبلیغات

جواب ها

جواب معرکه

باران ^(´⊙ω⊙`)

علوم تجربی هفتم

موضوع : شهر شلوغ ترافیک بسیار شدید، صدای سرسام‌آور و متعدد بوق ماشین ها، هوای آلوده، جمعیت زیاد مردم در خیابان‌ها و همه و همه‌ی این تصاویر که نشانگر یک شهر بزرگ و پرجمعیت است. شهری پر از مردمانی که هیچ‌کدام یکدیگر را نمی‌شناسند اما در کنار هم و در زیر سقف یک اسمان نفس می‌کشند. یکی خندان و شاد، یکی غمگین و ناراحت، یکی عصبانی و مضطرب و دیگری آرام و خون سرد. چقدر عجیب، چقدر اینجا پر از حس‌های متفاوت است؛ و سؤال این است که حال من در این بین چطور است؟ من کاملاً بی حس هستم، حس بی طرف بودن و به شکلی بی احساس بودن دارم. چیزی که قابل‌درک نیست و بافکر کردن به این حس انسان از درون منجمد و سرد و یخی و سنگی می‌شود. احساسی مانند معلق بودن در فضا. چقدر ناراحت کننده است که من فقط با دیدن یک عکس از یک شهر بزرگ و بی احساس این‌قدر انرژی منفی دریافت کردم تااااااااج

جواب معرکه

Qazal

علوم تجربی هفتم

جنگل سبز 🌳🌿 در جنگلی سبز با درختانی بلند و زیبا قدم می زنم . به هر سمتی که نگاه می کنم همه جا پر از درختان صنوبر کاج به چشم می خورد . بوته های توت و تمشک را می بینم به سمت بوته ها می روم و کمی از آن ها را می خوردم و از مزه ی ترش و دلنشین آن لذت می برم … پرنده های خوش صدا با آواز های زیبا از ان سو به آن سو پرواز می کننند. پروانه های رنگارنگ را می بینم و به سمت ان می روم . یکی از انها نظرم را جلب می کند دنبالش می روم تا بگیرمش از این طرف تا آن طرف و با این پروانه ی زیبا بازی میکنم و به هر طرف که می رود من را نیز به سمت خود می کشاند . اما پروانه به اوج می رود و من اورا گم می کنم ولی وقتی که به اطراف نگاه می کنم می بینم که از جنگل خارج شدم و از دور صدای دریا را می شنوم میدوم تا به دریا برسم ونسیمی ملایم موهایم را به بازی می دهد وقتی به روبه روی دریا می رسم خورشید در حال غروب است و دریایی ابی با اسمانی قرمز لحظه ناب و بی نظیری را به وجود می اورد من روی زمین می نشینم در حالی که به دریای و غروب اسمان نگاه می کنم و نسیمی ملایم می وزد. ممنون میشم تاج بدی😊🌹

جواب معرکه

Yasamin

علوم تجربی هفتم

تصویر نویسی انشا آزاد صفحه 86 مهارتهای نوشتاری هفتم مقدمه : به نام خدایی که در قلب ماهی ها نبض دارد! آسمانی را تصور کن بدون لکه های ابر و تابش خورشید تابان، چقدر دوست نداشتنی و چقدر غریب میشود پرندگانی را بخاطر می آوردم در خیال های نیمه شبم که لانه هایشان ته اقیانوس است و بال هایشان خیس از آب باز هم تلاش پرواز میکنند و جوجه هایشان را می پرورانند و پرواز را به عمق جانشان می نشانند و جوجه ها اقیانوس را آسمان می بینند و جولان کودکی میدهند … بدنه : آسمانی را تجسم میکنم پر از دسته های ماهی های پرنده که همگی پیرو رئیس دسته نمایش خیره کننده ای در آسمان به راه می اندازند و پولک هایشان زیر نور تابان خورشیدتلالویی از منشور زیبای هستی به رخ میکشند . سپیده صبح که میشود به افکار باطلم میخندم وانگشت به دهان حیران می مانم از این همه تدبیر از این همه زیبایی ستودنی و چشم هایم را به افق میدوزم تا خورشید بدمد و آسمان راغرق روشنایی کند و بنشینم غرق پرواز پرندگانی شوم که دسته دسته در آسمان میرقصند و جوجه هایشان را پروازمی آموزند و صحنه های بی بدیل خلقت خلق میکنند .. محو تماشای ماهی ها که میشوم از یاد میبرم مکان را و تمنای وصال دستانم برای آب سپردنشان را با جان و دل میشنوم ودر وصل وصالشان قوم مینهم ..انگشتانم که با آب دریا آشنا میشود در رویای سبزم پرواز ماهی ها را تجسم میکنم. نتیجه گیری : ولی انگار که محال بودنش و زشت بودن و نا دوست داشتنی بودنش بد جور ذوقم را کورمیکند و از تصور این رویای زشت دست میکشم. چند قطره از اشک ماهی ها را به دیده جان میکشم و بیشتر رقص پولک هایشان در نظرم جلوه میدهد تمنای تماشایشان فرصت بی تکراراست ببینیم و بشنویم زیبایی هایی که هرروز ساده میگذریم ازکنارشان وثانیه هایی که از عمرمان در غفلت باطل میگذرد را دریابیم. تاججججج🙏🙏

جواب معرکه

♥I love ♥ . ..

علوم تجربی هفتم

تصویر ذهنی من😊

جواب معرکه

موضوع‌انشا‌درباره‌ی‌توصیف یک‌روز‌بارانی‌بدون‌چتر‌ از‌گوگل‌نباشه‌چون‌معلمم‌سخت‌گیره‌میفهمه‌ کوتاه‌نباشه‌ تاج‌میدم🙃

سوالات مشابه